پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
رمیصارمیصا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

پارسا و رمیصا فرشته هایی از بهشت برای ما

نامه ای به عسل های مامانی پارسا و رمیصا

1393/12/24 17:14
نویسنده : مامان شکوفه
132 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم، فرزندم...
هر روز، هر ساعت و هر دم از زندگی جدیدم با تو سپری می شود. لحظه ای از تو جدا نیستم. لحظه ای تو را خوراک می خورانم، لحظه ای دیگر لباس می پوشانم و باز دمی دیگر تو را در آغوش خویش می خوابانم. با این همه اگر آنی تو را رها کنم با چشمان آرزومند خویش مرا می نگری که مادر تنهایم مگذار و در آغوشم گیر و نوازش ده.
از وقتی تو آمدی بی اغراق لحظه ای برای خویشتن خویش وقتی ندارم. از تفریح و فراغت گذشته، کارهای واجب روزمره ام ناتمام می ماند. لذت خواب و استراحت آرزو شده و کمردرد و زانودرد و خستگی جایگزین.
اما...
از خود می پرسم تا به کی؟
تا به کی همچنان محتاج و نیازمند و عاشق به من می مانی. و خود پاسخ می دهم به زودی جای من و تو عوض خواهد شد. دیر نخواهد بود زمانی که من آرزومند بوسه و آغوشی از جانب تو باشم. دیر نخواهد بود زمانی که در آرزوی نگاهی و لبخندی و کلامی از جانب تو لحظه ها را بگذرانم. روزگاری که دوستان، درس و تحصیل، تفریح و گردش و جاذبه های زندگی نقش مرا در زندگی تو کمرنگ خواهد کرد. روزگاری که مستقل و متکی به نفس خویش پی زندگی خواهی رفت و من چقدر خوشبختم اگر آخر هفته ها با همسر و فرزندت به دیدن من بیایی و در کنارم باشی.
عزیزم رابطه ما هر چقدر که صمیمانه باشد لاجرم روزگاری کمرنگ خواهد شد آنچنان که من تنها بخشی از زندگانیت خواهم بود و نه دیگر همه زندگیت به سان امروز.
با این اندیشه چقدر این روزها و خستگی هایش شیرین می شود. بی خوابی و دردهای جسمی می شود نوش و عسل. می خواهم قدر تمام این لحظات را بدانم. ثانیه به ثانیه اش را زندگی کنم و از وجود نازنینت لذت ببرم.
بدان هر لحظه که با چشمان نیازمندت به من نگریستی، مهم ترین کارهای دنیا را رها خواهم کرد تا در آغوشت بگیرم و در محبت و آسایش غرقت کنم. امروز است که به من نیاز داری نه فردا و من می خواهم برای تو همه باشم.
با عشق مادرت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)